مباني نظري و پيشينه پژوهش استرس و سن ( فصل دوم پايان نامه )
برچسب ها : مباني نظري و پيشينه پژوهش استرس و سن ( فصل دوم پايان نامه ) , مباني نظري و پيشينه پژوهش استرس و سن ( فصل دوم پايان نامه ) , مباني نظري پژوهش با موضوع استرس و سن , پيشينه پژوهش با موضوع استرس و سن , فصل دوم پايان نامه با موضوع استرس و سن
دسته: مباني و پيشينه نظري
فرمت فايل: doc
حجم فايل: 52 كيلوبايت
تعداد صفحات فايل: 62
مباني نظري و پيشينه پژوهش استرس و سن ( فصل دوم پايان نامه )
مباني نظري و پيشينه پژوهش استرس و سن ( فصل دوم پايان نامه )
در 62 صفحه ورد قابل ويرايش با فرمت doc
توضيحات: پايان نامه و فصل دوم پايان نامه كارشناسي ارشد (پيشينه و مباني نظري پژوهش)
همراه با منبع نويسي درون متني به شيوه APA جهت استفاده فصل دو پايان نامه
توضيحات نظري كامل در مورد متغير
پيشينه داخلي و خارجي در مورد متغير مربوطه و متغيرهاي مشابه
رفرنس نويسي و پاورقي دقيق و مناسب
منبع : انگليسي وفارسي دارد (به شيوه APA)
نوع فايل: WORD و قابل ويرايش با فرمت doc
قسمتي از متن مباني نظري و پيشينه
چارچوب نظري پايان نامه روانشناسي با موضوع استرس و سن:
مقدمه
استرس جايگاه مهمي در مباحث روانشناسي دارد و روانشناسان چگونگي واكنش به عوامل استرسزا را از ديدگاههاي مـختلف مـورد بحث و بررسي قرار دادهاند. هانس سليه (1976) استرس را يـك واكـنش به محركهاي محيطي تعريف ميكند. به اعتقاد لازاروس (1989) استرس حالت تنش رواني است كه به وسيله رويدادها و فشارهاي جسماني، رواني و اجتماعي به وجود ميآيد. به بيان ديگر، هر محركي كـه تـماميّت زيستي، رواني و اجتماعي انسان را تـهديد كند، عامل اسـترسزا ناميده ميشود و موجب استرس ميشود. ميتوان گفت كساني كه بيشتر در معرض عوامل استرسزا قرار دارند، براي ابتلاء به انواع ناراحتيهاي جسماني و رواني مستعدترند. تفسير و ارزيابي اداركي فرد از عامل استرسزا(استرسور)در شدت و ميزان اثرگذاري عامل استرسزا در انـسان نـقش بهسزايي دارد (شفيع آبادي، 1384).
استرس به صورت پاسخهاي متنوع بدني(سردرد، سرگيجه، دردهاي شكمي، بيخوابي، خستگي)، روانشناختي (نارضايتي از موقعيت موجود، اضطراب، تنش، بيقراري، افسردگي)، و رفتاري (استفاده از دارو، سيگار، داروهاي اشتها آور) متجلي ميشود. ازاينرو، در استرس علايمي نظير بيم و نگراني، نزديك بودن خطر، ناتواني در تمركز حواس، احساس تنش، احساس ناتواني در برخورد با موقعيتها و سعي در اجتناب از آنها، ناتواني در گفتار و ناهماهنگي حـركتي، تنش عـضلاني، افزايش ضربان قـلب و فشار خون، خشك شدن دهان، و تكرّر ادرار به خوبي مشهودند. لازم به يادآوري است كه اضطراب و استرس رابطه نزديكي دارند و اضـطراب بر اثر استرس حاصل ميشود. هرچه كنترل فرد بر روي موقعيتها و محركهاي استرسزا بـيشتر باشد، كمتر مـضطرب مـيشود. به عبارت ديگر، فرد زماني دچار اضطراب ميشود كه راهي براي كنار آمدن با عوامل استرسزا پيدا نكند. (شفيع آبادي، 1384).
فرد در برابر عوامل اسـترسزا (استرسورها) ميتواند دو نـوع واكنش داشته باشد: اول پاسخ به صورت ناكامي كه با علائمي نظير سردرد، اختلالات معدهاي، آشفتگي خـواب، فشار خـون بـالا، كهير پوست و در نهايت با افسردگي همراه است. دومين نوع پاسخ به صورت اضطراب است كه با احساس بـيكفايتي، نبود اطمينان، ابهام در تفكر، و گاهي هراس همراه است. اضطراب شديد با نشانههايي مانند تيك، كهير پوست، تغيير صدا، و كـاهش وزن مشخص ميشود(ماركيدس و كوپر ، 1989).
انسان در همهجا و در همهسنين در زمينههاي گوناگون به نوعي دچار استرس و عوارض ناشي از آن است. همچنين مطالعات نشان داده است كه نوع رويدادهايي كه موجب استرس مي گردد در سنين مختلف متفاوت خواهد بود. در پژوهش حاضر سعي بر اين است كه در مورد ويژگي دوره هاي مختلف زندگي و استرس هاي خاص آن دوره و روش هاي برطرف كردن آن بحث گردد.
دوران كودكي(تولد تا 12 سالگي)
آنچه افراد جامعه، در زندگي روزمره، كودكي مي نامند برحسب جامعه و فرهنگي كه به آن تعلق دارند متفاوت است. كودكي در ساده ترين بيان و به عنوان يك گستره سني يكپارچه و متمايز از دوره هاي ديگر زندگي، به دوره اي كه از تولد تا نوجواني ادامه دارد اطلاق مي گردد. دوره كودكي به سه دوره كوچكتر تقيسم مي گردد:
الف) كودكي اول: كودكي نخست (از تولد تا حدود دو سالگي)
ب) كودكي دوم: كودكي ميانه (ازدو تا شش-هفت سالگي)
ج)كودكي سوم: كودكي پاياني (از شش-هفت تا يازده – دوازده سالگي) (منصور، 1393).
كودكي اول(نوزادي و شير خوارگي)
كودكي نخست به بخشي از كودكي اطلاق مي گردد كه از تولد تا زبان باز كردن ادامه دارد و به اعتبار فقدان طرفيت استفاده موثر از گفتار اين دوره را مي توان دوره پيش كلامي و به دليل شكل گيري ساختهاي ايجاد كننده امكان فهميدن و فهماندن بدون استفاده از گفتار بنا بر سازه دريافت و واكنش براساس تجهيزات حسي-حركتي، دوره حسي-حركتي ناميد(منصور، 1393).
حالات عاطفي كودك، ابتدا به احساس آسايش و عدم آسايش محدود مي شود؛ يعني زنماني كه در امر تغذيه كودك تاخيري افتد يا خيش باشد، برانگيخته مي شود و واكنشهاي عاطفي در كودك مشخص مي شود. از زماني كه كودك در مي يابد كه وجود مادر براي ارضاي نيازهايش ضروري استف اولين زمينه هاي آگاهي از عوامل اجتماعي نيز شكل مي گيرد. در سه چهار ماهگي هيجان هاي خوشايند كودك به صورت شادي، خنده و صداهاي مخصوص در مقابل محرك ها هاي مطبوع ديده مي شود و اگر كودك را در اغوش بگيرند شادمان و ساكت مي شود؛ يعني نوع پاسخگويي به عوامل محيطي، ضمن بروز پاسخ هاي عاطفي مشاهده مي شود(سيف و همكاران، 1392).
يك كودك طبيعي سه تا شش ماهه در مقابل چهره مادر يا افراد غريبه و يا حتي ماسك و مترسك لبخند مي زند. در هشت ماهگي چهره اش با ديدن افراد غريبه تغيير مي كند. در اواخر سال اول زندگي، پاسخ عاطفي ترس، گاه به صورت اضطراب كلي و گاه به صورت وحشت از غريبه، ترس از جدا شدن از مادر و ترس از صداي بلند بوضوح ديده مي شود كه بتدريج از بين مي رود(سيف و همكاران، 1392).
براساس نظريه پياژه در گستره دو سال اول زندگي، كودك به صورت فعال در بنا كردن ساختماني توفيق حاصل مي كند كه محور اصلي دامنه هاي مختلف شكل گيري ها و دگرگونيهاي رواني است. اين ساختمان شناختي مراتب مختلف تحول است كه كودك در زمينه عقلي تدارك مي بيند و در چهارچوب روان بنه ها و كنش هاي درون سازي و برون سازي، از حد فعاليت هاي بازتابي كلي نخست و با گذار از به كارانداختن واكنش هاي دوراني نخستين و سپس واكنش هاي دوراني ثانوي به سطح كاربرد واكنش دوراني ثالث مي رسد يعني از يك ظرفيت نسبتا گسترده دريافت و واكنش يا مبادله با محيط برخوردار مي شود، سرانجام به كمك روان بنه ها و تجهيزات ساختاري حسي-حركتي به سطح ابداع يا تركيب هاي جديد ذهني نايل مي آيد(منصور، 1393).
كودكي دوم(كودكي ميانه)
از دو تا شش هفت سالگي را بايد سالهاي شكل گيري كودك ناميد، يعني قدم گذاردن در راهي كه با طي كردن هر بخشي از آن يك گام بزرگسالي يعني الگوي متداول انسان جامعه امروزي نزديكتر مي شود. كودكي ميانه، دوره اول كودكي را پشت سر گذاشته است، بدن او از شكل كشيده تري به خود مي گيرد، حركات وي ديگر ناآشيانه نيستند و مرتبا از تمايز يافتگي بيشتري برخوردار مي شوند و بتدريج كه به روش اكتشافي تازه تري دست مي يابد ميدان تجربه و فهم او نيز گسترده تر مي شود. با آنكه تاثير پدر و مادر هنوز در او شديد است، تاثير ديگر بزرگسالان و همسالان بتدريج رو به فزوني مي گذارد. جامعه اينك بيش از پيش كودك را زير تاثير خود مي گيرد و ارزش هاي فرهنگي و معيارهاي مربوط به ايفاي نقش را در جامعه يكي از دو جنس مذكر يا مونث به او منتقل مي كند. پس اكنون تحول را بايد بيشتر به منزله حاصل تعامل كودك و جامعه نگريست(ماسن، كيگان، هوستون، و كانجر، بي تا؛ ترجمه ياسايي، 1387).
براساس نظريه پياژه در اين سطح با كودكي سروكار داريم كه پيش عملياتي است، يعني در راه شكل گيري عمليات منطقي عيني گام بر مي دارد بي آنكه بتواند از عهده انجام دادن آنها به طور كامل بر آيد. اما به موازات اين فعاليت عملياتي كه در نيمه راه است، كنش نمادي يا رمزي در كودك گسترش مي يابد و امكان تجسم اشخاص غايب و مكان و رويداد هاي دور از نظر را براي وي فراهم مي سازد و كودك مي تواند بر مبناي اين تجسمها به استدلال بپردازد(منصور، 1393).
درباره تحول عاطفي در كودكي ميانه بايد گفت كه به موازات سه نوع تازگي در سازمان رواني، يعني پديدار شدن كنش رمزي، امكان تجسم براساس نظام رمزها و نشانه ها و بالاخره مبادلات فكري بين فردي از طريق زبان يعني شكل اجتماعي شده كنش رمزي، جنبه هاي عواطف شهودي در شكل احساسات اجتماعي ابتدايي و نخستين احساس هاي اخلاقي متجلي مي شوند(سيف و همكاران، 1392).
كودكي سوم (كودكي پاياني)
اين دوره كودكي از شش هفت سالگي شروع مي شود و تا قبل از مرحله بلوغ جسمي فرد ادامه دارد. ابتدا و انتهاي اين دوره با تحولات و شرايط جديدي همراه است كه تا اندازه زيادي بر شخصيت كودك و سازگاري هاي اجتماعي او اثر مي گذارد(سيف و همكاران، 1392). در يك نگاه نخستين در بخش پاياني كودكي، پسر و دختر در بحبوحه تحول زير تاثير فرايند بيش از پيش مستقيم اجتماعي كردن قرار مي گيرند و واسطه اين عمل مدرسه است كه به آنها يك دوره آموزشي نظام دار عرضه مي كند(منصور، 1393). كودك در انتهاي اين دوره نيز بتدريج با تغييرات جسماني و رواني مهمي روبرو مي شود. اين تغييرات نگرش ها، ارزش ها و رفتار كودك را به نحوي تغيير مي دهد كه براي او نوعي عدم تعادل و ناسازگاري را به همراه مي آورد(سيف و همكاران، 1392).
كودك در اين دوره وارد مرحله شناختي جديدي مي شود كه پياژه نام آن را دوره عمليات عيني يا منطق عملياتي گذاشته است. از ديدگاه پياژه اين مرحله شناختي هم در ابتدا و هم در انتها با نوعي بحران شناختي و عقلي رو به رو است؛ اين بحران در سنين هفت تا هشت سالگي توام با كاهش مركز گرايي، اولين پيدايش تمايل به تحقيق يا توجيه منطقي و همچنين گرايش به سوس تكلم اجتماعي است كه در سنين يازده تا دوازده سالگي كودك را با نوعي بحران شناختي روبه رو مي سازد. به اعتقاد پياژه كودكان در اين دوره از نظر احساسات و عواطف بيشتر به بزرگسالان شباهت دارند، ولي در تفكرشان با آنها خيلي متفاوت هستند(سيف و همكاران، 1392).
از نظر تحول عاطفي در اين مرحله چيزي به عنوان نگهداري احساسات نيز وجود دارد؛ و اين ظرفيت موجبات دوام پذيري ارزش ها را فراهم مي آورد كه بدون وجود آن دائما تغيير خواهند يافت. اين دوام پذيري با احساسات اخلاقي تضمين مي شود. به عبارت ديگر به تدريج شاهد شكل گيري تغييرناپذيرها يا لااقل نگهداري تدريجي در قلمرو عاطفي هستيم(منصور، 1393).
قسمتي از متن منايع:
منابع فارسي
ابوالقاسمي، شهنام. (1386). روان شناسي رشد (با تاكيد بر بهداشت رواني و راهكارهاي تشخيصي، درمان و تربيتي). تنكابن: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي واحد تنكابن.
احدي، حسن و جمهري، فرهاد. (1389). روان شناسي رشد: نوجواني و بزرگسالي (جواني ميان سالي و پيري). تهران: نشر آينده درخشان.
احمدي، سيد احمد. (1382). روان شناسي نوجوانان و جوانان شامل ويژگي هاي زيستي، شخصيتي، رفتاري، شغلي و جنسي. اصفهان: انتشارات مشعل.
باي، محبوبه. (1391). استرس ها و پريشاني هاي دوران نوجواني بلوغ. پيوند، شماره 390 و 391: 63-59.
برك، لورا. (2007). روان شناسي رشد (از نوجواني تا پايان زندگي). ترجمه يحيي سيد محمدي (1387). جلد دوم، تهران:نشر ارسباران.
بيابانگرد، اسماعيل. (1389). روان شناسي نوجوان. چاپ سيزدهم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
خداياري فرد، محمد؛ و پرند، اكرم. (1390). استرس و روش هاي مقابله با آن. چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران.
زهرا كار، كيانوش. (1387). مشاوره استرس (پيشايندها، پيامدها و راهبرهاي درماني استرس). تهران: انتشارات بال.
سلحشور، ماندانا. (1390). ترس ها و اضطراب دوران كودكي. تهران: پنجره.
سي وارد، بريان لوك. (1997). مديريت استرس. ترجمه مهدي قراچه داغي، (1381). تهران: نشر پيكان.
سيف، سوسن؛ كديور، پروين؛ كرمي نوري، رضا؛ لطف آبادي، حسين. (1392). روان شناسي رشد (1). تهران سمت.
شرفي، محمد رضا. (1380). جوان و بحران هويّت. تهران: سروش.
شفيع آبادي، عبداله. (1384). نقش مشاور در كاهش استرس هاي دوره سالمندي. روان شناسي تربيتي، شماره 1: 104-97.
صباغيان، زهرا. (1383). راه كارهايي براي كمك به بچه ها در جهت مقابله با استرس. پيوند، شماره 304: 58-48.
كافي، سيد موسي. (1389). از مجموعه حرفهاي مشاور براي مامان و بابا، چگونه استرس كودكان خود را كاهش دهيم. رشت: سمام.
كهانا، گيريجا. (2001). استرس. ترجمه شقايق قندهاري. (1382). تهران: پيدايش.
لطف آبادي، حسين (1393). روان شناسي رشد (2)، نوجواني، جواني و بزرگسالي. تهران: سمت.
ماسن، پاول. هنري؛ كيگان، جروم؛ هوستون، آلتا كارول؛ و كانجر، جان. جين وي. (بي تا). رشد و شخصيت كودك. ترجمه مهشيد ياسايي(1387). چاپ يازدهم، تهران: نشر مركز.
ماناسيس، كارتانيا. (بي تا). كليد هاي مقابله با اضطراب در كودكان و نوجوانان. ترجمه فرناز فرود(1385). تهران: انتشارات صابرين.
منصور، محمود. (1393). روان شناسي ژنتيك تحول رواني از تولد تا پيري. تهران: سمت
موسوي بجنوري، سيد محمد. (1378). بلوغ. مجله پژوهشنامه متين، شماره 2: 98-81.